لطفا دست نزنید!
این قلب شکستنی است!
![](/upload/a/ahadtalebi/image/95v4ti.gif)
اگر من بی وفا بودم ، پس چرا در گذشته تنها بودم، بی وفایی مثل تو ،
مرا در دام تنهایی انداخت!
اگر اشکهای من ظاهری است ، حرفهای دلم دروغین است ،
پس چرا بر روی قلبم نوشته که ( لطفا دست نزنید که این قلب شکستنی است! )
تو که با پاهایت بر روی قلبم آمدی و آن را شکستی ،
پس چرا هنوز قلبم به امید فردا ماندنی است !
فردا دلم را به رویاها خوش کرده ام ، رویایی که دیگر تو درون آن نباشی
و هیچ ردپایی را از تو درآنجا نبینم
که اگر ببینم آتش میگیرم ، برای همیشه از من دور شو
که نمیخواهم از غصه بودن تو بمیرم!
روزی بود روزگاری، تو بودی و من نیز دیوانه تو بودم ، تو قلبم را شکستی ،
قصه عشق را ناتمام گذاشتی و رفتی ،
قصه را دیگر کسی نخواند ، تو مرا در قصه جا گذاشتی ، قصه تمام شد
و من نیز از یادت فراموش شدم!
این دیگر قصه نیست ، حقیقتیست تلخ ، از آنچه در قلب شکسته ام میگذرد!
با این نفرتی که نسبت به تو دارم ، تا غرورت را بیش از این نشکسته ام ،
قلب هزار رنگت را بردار و از اینجا برو !
اگر من بی وفا بودم ، اگر برایت کم گذاشتم و عاشقت نبودم ،
پس چرا آن زمان که رهایت کردم همه میگفتند
( ساده بودی که عاشق بودی ، روز و شب اشک میریختی و دیوانه بودی ،
آفرین به تو که رهایش کردی ، او لایق تو نبود ، تو حتی قلبت را نیز فدایش کردی !)
اگر اشکهای من ظاهری است ، حرفهای دلم دروغین است ،
پس چرا بر روی قلبم نوشته که ( لطفا دست نزنید که این قلب شکستنی است! )
نظرات شما عزیزان:
|